زهرا و امیر علیزهرا و امیر علی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره
از آغاز زندگیمون از آغاز زندگیمون ، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

شاهزاده قلبم

بدون عنوان

سلام به شيطوناي ماماني امان ،امان از دست شماها ، ديشب من داشتم ظرف مي شستم و شماها مثل هميشه بازي مي كردين بعد از شستن ظرفها ، متوجه شدم كه شماها نيستين ، سريع اومدم تو سالن ، واي چشمتون روز بد نبينه وقتي وارد سالن شدم تمام صورت ، دستها ، پاها ، لباسها و حتي موهاتون پر از كرم دست و صورت شده بود كرم رو از رو اپن برداشته بودين با يك قاشق تمام كرمها رو به خودتون زده بودين و بعدشم به قالي و موكت حتي زير مبل ، بعد تا منو ديد شروع به لوس بازي كردين كه مبادا چيزي بهتون نگم منم با اينكه خيلي عصباني شده بودم ولي خودمو كنترل كردم و به لوس بازي شماها خنديدم و شماهم مي خنديدين سريع دوربين رو اوردمو فيلم ازتون گرفتم ولي شما با همين شيطونياتون ...
27 بهمن 1392

بدون عنوان

سلام گلاي قشنگم الان خيلي ناراحتم چون ديشب زهرا تا صبح نخوابيد از بس كه سرفه كرد حتي خودشم نخوابيد سرفه هاش طوري بود كه هر از گاهي گريه مي كرد دستگاه بخور تا خود صبح روشن بود شربت دادم اثر نكرد خيلي نگرانشم امير علي هم ديشب كنار بابايي خوابيد صبح كه رفتم وسايل بيارم بيدار بود تا منو ديد پريد تو بغلم منم كلي بوسش كردم زهرا دوباره سرفه كرد امير علي گفت بووه گفتم اره مامان ، آبجي حالش بده الهي قربونتون برم كه اينقد به فكر هم هستيد عزيزاي مامان صبح شماها رو خونه آقاجون گذاشتم و الان اومدم اداره ، اما يك چيزي براتون بگم وقتي سر خيابون خونه آقاجون مي رسيم امير علي مي گه باباي يا ، باباي يا ، مي فهمه كه داريم مي ريم خونه آقا جون ، اون شبم مي ...
21 بهمن 1392